یه روان‌شناسی خونده‌ی شیفته‌ی تربیت.
یه نامامانِ عاشق والدگری که قلم به دست‌هاش چسبیده و دوست‌داره تا خرخره توی محتوا غرق بشه.
خندیدن و مسخره‌بازی عضو جدانشدنی زندگی‌شه و کتاب کودک‌ونوجوان براش حکم لازانیا داره. چشم‌هاش وقتی بچه می‌بینه قلب‌قلبی می‌شه و دندون‌هاش ذُق‌ذُق می‌کنه.
این‌هایی که گفتم احتمالاً باید یکی از شخصیت‌های هتل ترانسیلوانیا یا کارخانه‌ی هیولاها باشه؛ ولی خُب منم!

یه آدم چهل‌تیکه‌ی منسجم خوش‌حال بی‌خطر!

منم از آشنایی باهات خوش‌وقتم. D: