یه روانشناسی خوندهی شیفتهی تربیت. یه نامامانِ عاشق والدگری که قلم به دستهاش چسبیده و دوستداره تا خرخره توی محتوا غرق بشه. خندیدن و مسخرهبازی عضو جدانشدنی زندگیشه و کتاب کودکونوجوان براش حکم لازانیا داره. چشمهاش وقتی بچه میبینه قلبقلبی میشه و دندونهاش ذُقذُق میکنه. اینهایی که گفتم احتمالاً باید یکی از شخصیتهای هتل ترانسیلوانیا یا کارخانهی هیولاها باشه؛ ولی خُب منم!